- قصد کردن
- آهنگ آن کردن، یازش، یازیدن
معنی قصد کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- قصد کردن
- آهنگ بد بد خواهی کامستن، آهنگیدن یازیدن گرایستن، درخونیدن آهنگ بچیزی کردن: و هر جوق قصد شهری کردند. یا قصد کردن کسی را (جان کسی را)، سوء قصد برای کشتن وی: عین الملک را آنجا قصد کردند تا گذشته شد
- قصد کردن
- آهنگ کردن، عزم کردن،
برای مثال کجا گویم که با این درد جانسوز / طبیبم قصد جان ناتوان کرد (حافظ - ۲۸۰)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رگ زدن خون گرفتن
ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه
بریدن
اسیر کردن، دربند کردن، چسباندن
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
بالیدن
نفخ، ورم و متورم شدن
حرکاتی موزون همراه آهنگ موسیقی اجرا کردن پای کوفتن، یا رقصیدن با کسی همراه او رقص کردن، یا توی تاریکی رقصیدن بدون اطلاع کاری راانجام دادن کاری را بی موقع کردن
پوشنیدن
کوشش کردن سعی کردن رنج بردن
حسد بردن، حسد ورزیدن
درو کردن
تصدق دادن
بعهده گرفتن بگردن گرفتن
بهره بردن نفع کردن منفعت کردن
ریا و تزویر کردن، سالوسی کردن
درست در آمدن درست در آمدن صادق بودن: گفته شما در این مورد صدق نمی کند
خواندن خوانش بانگ کردن آواز دادن آوازی از شیئی بیرون آمدن، کسی را به نام خواندن و احضار کردن: حسن را صدا کرد و گفت
ریز کردن، کوبیدن و نرم کردن
بریدن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر
کنایه از بریدن، چیزی را به شکل قلم قطع کردن
زور زدن، نیرو به کار بردن، قوی کردن
به وام گرفتن چیزی از کسی، وام گرفتن
شرط کردن، پذیرفتن کاری یا شرطی، پیمان بستن
نمو کردن، بزرگ شدن، بالیدن، کوالیدن، گوالیدن
در بند کردن، چسباندن، چیزی را به چیز دیگر آویزان کردن
جانوری را شکار کردن، اشکردن، اصطیاد، شکردن، شکریدن، اقتناص، بشکریدن، شکاریدن
شکردن شکار کردن اندر آن مرغ خانگی نپرد زانکه باز از هوا ورا شکرد (سنائی) شکار کردن
سپز کردن
منعقد کردن